یه دختر کوچولوی دوست داشتنی دو تا سیب تو دستاش داشت. مامانش اومد و با ملایمت و لبخند بهش گفت:عزیزم، می تونی یکی از دو سیبی که تو دستات داری رو به مامانی بدی؟ دختره برای چند ثانیه به مامانش نگاه کرد، بعد به یکی از سیبا سریع یه گاز زد، و سپس او یکی سیب رو هم بلا فاصله گاز زد. لبخند روی صورت مادر یخ زد و به سختی سعی کرد نا امیدی خودش رو بروز نده... سپس دختر کوچولو یکی از سیبا رو به مامانش داد و گفت: مامانی، بفرما. این شیرین تره. مهم نیست که تو کی هستی، چقدر با تجربه، و چقدر فکر می کنی دانا و باهوش هستی...همیشه قضاوت رو به تاخیر بیانداز.
این حق رو به دیگران بدید تا کارهاشونو توضیح بدهند.
دختر کوچولو...
ما را در سایت دختر کوچولو دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ghamkadeali بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 7 آبان 1396 ساعت: 23:36